ياد بگذشته به دل ماند و دريغ
نيست ياري كه مرا ياد كند
ديده ام خيره به ره ماند و نداد
نامه اي تا دل من شاد كند
خود ندانم چه خطائي كردم
كه ز من رشته الفت بگسست
در دلش جائي اگر بود مرا
پس چرا ديده ز ديدارم بست
ياد بگذشته به دل ماند و دريغ
نيست ياري كه مرا ياد كند
ديده ام خيره به ره ماند و نداد
نامه اي تا دل من شاد كند
خود ندانم چه خطائي كردم
كه ز من رشته الفت بگسست
در دلش جائي اگر بود مرا
پس چرا ديده ز ديدارم بست
دعایت می کنم، عاشق شوی روزی
بفهمی زندگی بی عشقنازیباست
دعایت می کنم با این نگاه خسته، گاهی مهربان باشی
به لبخندیتبسم را به لب های عزیزی هدیه فرمایی
بیابی کهکشانی را درون آسمان تیره شبها
بخوانی نغمه ای با مهر
دعایت می کنم، در آسمان سینهات
خورشید مهری رخ بتاباند
دعایت می کنم، روزی زلال قطرهاشکی
بیاید راه چشمت را
سلامی از لبان بسته ات، جاری شود بامهر
دعایت می کنم، یک شب تو راه خانه خود گم کنی
با دل بکوبی کوبهمهمانسرای خالق خود را
دعایت می کنم، روزی بفهمی با خدا
تنها به قدریک رگ گردن، و حتی کمتر از آن فاصله داری
و هنگامی که ابری، آسمان را بازمین پیوند خواهد داد
مپوشانی تنت را از نوازش های بارانی
دعایت میکنم، روزی بفهمی
گرچه دوری از خدا، اما خدایت با تو نزدیک است
دعایتمی کنم، روزی دلت بی کینه باشد، بی حسد
با عشق، بدانی جای او در سینه هایپاک ما پیداست
شبانگاهی، تو هم با عشق با نجوا
بخوانی خالق خودرا
اذان صبحگاهی، سینه ات را پر کند از نور
ببوسی سجده گاه خالق خودرا
دعایت می کنم، روزی خودت را گم کنی
پیدا شوی در او
دو دستخالیت را پرکنی از حاجت و
با او بگویی:
بی تو این معنای بودن، سخت بیمعناست
دعایت می کنم، روزی
نسیمی خوشه اندیشه ات را
گرد و خاکغم بروباند
کلام گرم محبوبی
تو را عاشق کند بر نور
دعایت میکنم، وقتی به دریا می رسی
با موج های آبی دریا به رقص آیی
و از جنگل،تو درس سبزی و رویش بیاموزی
بسان قاصدک ها، با پیامی نور امیدیبتابانی
لباس مهربانی بر تن عریان مسکینی بپوشانی
به کام پرعطش، یکجرعه آبی بنوشانی
دعایت می کنم، روزی بفهمی
در میان هستی بی انتهاباید تو می بودی
بیابی جای خود را در میان نقشه دنیا
برایت آرزودارم
که یک شب،یک نفر با عشقدر گوش تو
اسم رمز بگذشتن ز شب، دیدارفردا را به یاد آرد
دعایت می کنم، عاشق شوی روزی
بگیرد آنزبانت
دست و پایت گم شود
رخساره ات گلگون شود
آهسته زیر لببگویی، آمدم
به هنگام سلام گرم محبوبت
و هنگامی که می پرسد ز تو، نامو نشانت را
ندانی کیستی
معشوق عاشق؟
عاشق معشوق؟
آری،بگویی هیچ کس
دعایت می کنم، روزی بفهمی ای مسافر، رفتنی هستی
ببندیکوله بارت را
تو را در لحظه های روشن با او
دعایت می کنم ای مهربانهمراه
تو هم ای خوب من
گاهی دعایم کن
جاده ی موفقیت سر راست نیست
پیچی وجود دارد به نام شکست
دور برگردانی به نام سردر گمی
سرعت گیر هایی بنام دوستان
چراغ قرمز هایی بنام دشمنان
چراغ احتیاط هایی بنام خانواده
تایر های پنچری خواهید داشت به نام شغل
اما اگر یدکی بنام عزم داشته باشید
موتوری به نام استقامت
و راننده ای بنام خدا
به جایی خواهید رسید که موفقیت نام دارد
گفتنــــــد
عیــــــنک سیـــــــــاهـــت را
بــــردار دنـــــــــــیا پــر از زیباییست
عیـــــنکــــ را برداشــــتـم
وحـشتــــ کردم ازهـــــــــیاهـــوی رنـــگــــــها
عیـــــــــنکم را بدهیــــــد
میــــــــــــــخواهم به دنــــــــــــیای
یکـــــــرنـــــگم پناه بـــــــــــرم....
وقتی که قلبهایمان كوچكتر از غصههایمان میشود،
وقتی نمیتوانیماشک هایمان را پشت پلكهایمان مخفی كنیم
وبغض هایمان پشت سر هم میشكند ...
مرا ببخش که ســــاده بودنم دلت را زد...
مرا ببخش اگر عشــــق ورزیدنم چشمانت را بست...!!!
می روم تا آنان که توانا ترند... تو را به اوج
بودنــــت برسانند ...
من رنج آن دلقک دوره گرد را که اقیانوسی ازغرور
دردلش موج می زند اما سکه صدقه رهگذر
خودخواهی آنرا میخشکاند احساس کرده ام.
چارلی چاپلین
مردم اغلب بی انصاف ، بی منطق و خودمحورند ولی آنان را ببخش...
اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم میکنند ولی مهربان
باش..
اگر شریف و درستکار باشی فریبت میدهند ولی شریف و درستکار باش.
نیکی های امروزت را فراموش میکنند ولی نیکوکار باش.بهترین های خود را به دنیا
ببخش حتی اگر هیچگاه کافی نباشد و در نهایت میبینی هر آنچه هست همواره
میان تو و خداوند است نه میان تو و مردم...
گنجشک می خندید به اینکه چرا هر روز
بی هیچ پولی برایش دانه می پاشم...
من می گریستم به اینکه حتی او هم
محبت مرا از سادگی ام می پندارد...